شب سکوتِ جهان است
و ماه
چراغ مطالعه در تاریکی
که آن دستِ پنهان را بخوانی
نه روز رازِ نهان است
نه گیلاس
بلکه چشمِ خونگرفتهی ماه
آن بالاست
دو شمعِ روشنِ قدباخته
نشسته جای چشمهات
و ریختوپاشِ اشک
در رودخانهای که چهرهات را بههم ریخته
زیر نور چراغخواب
از آب هم زیرتر بودم
که تو قلاب انداختی
جای ماهی
موسا گرفتهای از خواب
از کتاب «خدایا مرا ببخش ولی حالا نه»
Leave a Comment