
چه میخواهی؟
کسی را که در من هنوز در میزند؟
مردی که دریا را ته جیبش میگذارد و آتش میگیرد؟
دریا نیمهکاره شد باقی را تو گریه کن !
هنوز بندرعباس چشمهایی را که در خواب دیدهام سفر میکنم
همین تختی که خیال تو لای پتویش هست منم !
من خدا را در آسمان از دست دادهام
از ماه هم تنهاترم و میتوانم اناربنی را در زنبیل لاغرم بگذارم
گرچه از تو میکشم اما به سیگار پشت میکنم
و از بهمن که بر چهرهام راه رفت
پی تیری که پشت همین دیوارهاست میگردم
آخر این دیوار همین حلزون که دور هیچ میچرخد
کجا به پایان میرسد
تو رفتهای و نمیدانی که اردیبهشت توی جیبم پاییز شد
مثل سنگ که نمیداند سنگ نیست
آخر دو میلیارد ستاره آن بالا برای چیست؟
که من زندگی کنم؟
عمر ناتوانی من بود
و زمین زیر پای من میمرد
چه بودم من!؟ جز احتمال میان دو سیگار
جز آن رسول فرزندکش چه بودم ها!؟
آنکه از دست بیرون رفت
تنها چشمی را که روی گریه میگریست میدید
در تمام آینه گاهی چشمهایی میزیست
که زیباییام را بایگانی کرد
چرا باران به اینجایم آورد
که باور کنم زمینی هست ؟
اینجا جز خانهای کبود اصلن کسی نبود
مردی که روز را در چشمهای تو کش میداد
آنکه در جیبهایش همیشه پنجزاری گریه میکرد
دستی که ماه را چون لکهای سفید
از لباس خواب خدا کش رفت
از کوچههای رشت شرمنده میگذشت
گم شو! روزی زنی که زایمانی مشکوک داشت
گم شو! گاهی تمام دروازههای جنوب
گم شو! این را تمام فاحشهها میگویند اما نمیروم
شراب خوردهام که ایران بمانم
عباسی زیبا !
این دل! برای تو عمریست که میزند
بر ساحل سیاه سینهام بندری برقص !
خزر از چشمهایت شراب خورد و دریا شد
و من در دستهای تو بندرها
چمخاله منم! خلیج من !
عشق به توست که نمازم را نمیخواند
یادم بماند به دهلی که رفتم
کمی گریه کنم !
منبع: مجموعه شعر پاریس در رنو
Leave a Comment